مقام معظم رهبری:
«امروز هر پدیده ضد عدالت باید مورد سوال قرار بگیرد.»
عدالت یعنی «وضع کل شئ فی موضعه». ضد عدالت ظلم است. عدل و ظلم نقیض یکدیگرند. یعنی هرجا عدل حاکم نباشد لاجرم ظلم است و این همان چیزی است که به فرموده رهبری باید مورد بازخواست و سوال قرار بگیرد.
مسلما وضعیت کنونی مدرسه عالی وضعیت مناسبی نیست و مدسه در جایگاه شایسته خود (موضعه) قرار ندارد و این همان بی عدالتی است که از آن سخن می گوییم.
اگرچه این اصلا به معنی نادیده گرفتن خدمات و تلاش های مخلصانه بعضی از مسوولان مدرسه نیست. اما تا رسیدن به اهداف عالیه مدرسه و تحقق عدالت گام های ناپیموده بسیاری وجود دارد که با همت دانش طلبان مدرسه و ان شاء الله تصفیه بعضی از مدیران بی لیاقت فعلی به زودی طی خواهد شد.
پس بنا به فرمایش رهبر معظم هر پدیده ضد عدالت باید مورد سوال قرار بگیرد. لذا وظیفه ما سوال کردن است و وظیفه مسوولان (همگی) پاسخ دادن.
ما باید مطالبه کنیم و مسوولان باید متواضعانه و صادقانه و بدون منت پاسخگو باشند. پاسخگویی هم یعنی اینکه مسوولان باید نقاط استفهام برانگیز عملکرد خود را اصلاح نموده و مدرسه را با سرعت بیشتری به موضع خود نزدیک نمایند تا عدالت محقق شود.
.... و این امر جز از طریق یک تحول اساسی در مدیریت های کلان مدرسه حاصل نخواهد شد.
|
این مطلب فقط جهت آگاهی و اطلاع شما کاربر گرامی نقل می شود و هیچ ربطی به مدرسه عالی ندارد. لطفاً از هرگونه برداشت غلط و نابجا اکیداً بپرهیزید. چرا که در غیر این صورت مدیران این وبلاگ هیچ گونه مسوولیتی را نخواهند پذیرفت. درضمن منبع این مطلب سایت شریف نیوز است. توصیه می کنیم این مطلب را کامل و با دقت مطالعه کنید.
همچنین مطالعه این دو مطلب هم خالی از لطف نیست. یک دو
آستان قدس رضوی یکی از قدیمیترین نهادهای اجتماعی در ایران است که سابقهای چند صد ساله دارد. این نهاد مذهبی، که از دیوانسالاری منحصر به فردی برخوردار است، متکفل رتق و فتق امورات مرتبط با آستان پر عظمت هشتمین امام شیعیان بوده و همواره تغییرات و جابجاییها در آن مورد توجه بسیاری قرار میگرفته است؛ نهادی که تمکن مالی، قداست مذهبی و پیوند دور و نزدیک آن با سیاست، موقعیتی ممتاز و خاص را نصیبش ساخته و حساسیتها را دو چندان نموده است.
در روالی طبیعی
تولیت (زمامداری و مدیریت) این نهاد کهنسال و ثروتمند، معمولا یا با مرگ طبیعی متولی و یا تغییر حکومتها (و نه دولتها) تعویض شده است؛ موضوعی که بررسی تاریخ سده اخیر، گواه صادقی بر آن است.
اما پس از تحولات خرداد 76، جدی ترین شایعات درباره تغییر تولیت فعلی (عباس واعظ طبسی) بر سر زبانها افتاد که دو روایت درباره آن وچود دارد: برخی حمایتهای آشکار وی از نامزد بازنده (علیاکبر ناطق نوری) را دلیل این شایعات میدانستند و آن را ناشی از جنگ روانی جناح بر قدرت دست یافته تفسیر میکردند، و دیگران، این تحول را در ادامه تدبیر تازه رهبری انقلاب، مبنی بر جایگزینی مدیران جوان در نهادهای انتصابی میخواندند. گمانه دوم بیشتر به حقیقت نزدیک بود، چرا که بنیاد مستضعفان و جانبازان، قوه قضاییه، نیروی انتظامی، سازمان تبلیغات اسلامی و... همه در نیمه دوم دهه 70 دستخوش چنین اقدامات دوراندیشانهای شده بودند.
موج جوانگرایی
آستان قدس در مدیریت کلان، وارد این برنامه نشد، هر چند که هر از گاهی شایعات در این باره (نظیر آنچه در بنیاد مستضعفان محسن رفیقدوست) به گوش میرسید؛ ولی تغییراتی در مدیریتهای میانی بهوقوع پیوست و نسلی از مدیران جوانتر پا به عرصه گذاشتند. سبک و سیاق انتخاب همه این مدیران چندان تاییدآمیز نبود، اما نفس همین تغییرات خود به تنهایی جالب توجه بود، چرا که به تعبیری میشد از آن به وی نزدیکتر شده به فضای جامعه را احساس کرد.
مصطفی واعظ طبسی، مشاور ارشد و امین تولیت فعلی را بسیاری موثرترین عامل این اتفاقات میخواندند، چرا که بر خلاف ناصر (پسر بزرگ) وارد معاملات اقتصادی پرحاشیه نشده بود و ترجیح میداد در سایه پدر، به بازسازی آن دیوانسالاری به شدت خموده بپردازد.
مردم گلایهمند
اگر چه زائران بارگاه رضوی، بسیار ستایشگر مدیریت آستان قدس بودهاند، اما این روند در مورد مجاوران به کلی معکوس بوده است. مردمان مشهد (و خراسانیها) بیاعتنا به این تغییر مدیریتها، هموراه گلایهمند اقدامات آستان قدس بوده و هستند و به هیچ وجه از دامنه انتقاداتشان کاسته نمیشود.
ردپای این مساله بغرنج را در موضوعاتی همچون: اموال و زمینهای آستان قدس، رسوخ اشرافیگری در برخی مدیران و... باید جست، هر چند به نظر میرسد متاسفانه تا امروز بررسی دقیقی در این باره انجام نشده است.
چرخی که نمیچرخد
در درون آستان نیز مسایل متعددی اداره و توسعه نهاد را با معضل مواجه کرده که عمدتا در گرداگرد اقدامات اقتصادی آن چرخ میزند. بر طبق یک رویکرد نادرست، آستان قدس، بیشتر وارد عرصه سرمایهگذاریهای صنایع مصرفی و کوچک شده و تقریبا در هیچ صنعت بالادستی، به صورت موسس ورود پیدا نکرده است. همین مساله موجب پایین آمدن سطح درآمد آن شده است.
گذشته از آنکه اساسا ضرورت فعالیت آستان قدس نیز در این عرصهها، با ابهامات و پرسشهایی مواجه بوده و هست؛ حتی اگر ضرورت آن به اثبات هم برسد باز جای این پرسش وجود دارد که چرا آستان قدس نباید در صنایع بزرگ و اشتغالزایی چون هواپیما، کشتی، خودرو و... سازی فعال میشد؛ البته اگر از مورد شرکت ورشکست شده «شهاب خودرو» بگذریم.
نبود سیستم نظارتی غیر درونی (چون نهادهای دولتی یا قضایی) برای بازرسی و بررسی عملکرد نهاد آستان قدس هم باعث شده تا چندان تصویر دقیق و روشنی از میزان کارآمدی آن وجود نداشته باشد. علاوه بر آنکه وارد نشدن آستان قدس در بورس هم همچنان مانع از شفافیت شده است.
برخی در مورد مسایل اقتصادی تا آنجا بدبین هستند که معتقدند در صورت پیوستن ایران به w.t.o احتمال ورشکستگی آستان قدس بسیار زیاد است.
ناکارآمدی درونی
بر فهرست بلند بالای ناکامیهای اقتصادی آستان قدس، باید مباحث مرتبط با همان دیوانسالاری فرسوده را نیز افزود. مدیریتها در آستان قدس به نحو غیرقابل کتمانی، فامیلی و پیر شده است و اندیشه جابجاییهای موروثی بر کارها سایه افکنده است. برخی مدیران بیش از 20 سال است که کرسیهای خود را ترک نکردهاند و متاسفانه علاوه بر کندی و ناکارآمدی، هالهای از نبود امکان جانشین برایشان تنیده شده است. نیروهایی که به مرور زمان خلاقیت خود را از دست داده و حتی دیگر دید ملی نیز در قبال حضور خود در مجموعه ندارد.
اندک اندک...
تغییرات اندک سالهای اخیر، رویه ای جوانانه داشته است و بعضا به ورود چهرههایی تحولخواه نیز انجامیده است. مهمترین نکته در نسل جدید مدیران، تفاوت منشا ورود آنها به مجموعه است: آنهایی که در ساز و کارهایی خارج از آستان تربیت شدهاند، کمتر روشهای سنتی و خاکسارانه را بر میگزینند و بالعکس این روحیه در میان مدیران رشدیافته درون سیستم بسیار فراگیر است و نبود نگاه برون نگرانه، آفت خودبرتربینی را به شدت تقویت کرده است.
به این دلیل، حجم و میران تغییرات به گونه ای نبوده تا افکار عمومی را مجاب کند و همچنان بسیاری چشم انتظار جابجاییهای گسترده ترند، بخصوص که در این دور از انتخابات هم تمایل پیدا و ینهان آستان، به نامزد بازنده مرحله دوم بسیار هویدا بود.
تحول و توقف
با این ترتیب، روی کار آمدن قائم مقامی جدید در آستان قدس را نمیتوان اتفاقی تحولآفرین ارزیابی کرد، چرا که وی از آن دسته مدیران رشد یافته درون سیستمی است. سیستم خسته فعلی، نیازمند نوسازی گسترده وسیع است و بنایی است که حتی در زیر سازههای بزرگ بتنی و سیمانی هم نمیشود ضعفاش را پنهان کرد و قائم مقام تازه، در بهترین شرایط تنها اگر موفق شود جلوی پسرفت بیش از پیش این مجموعه را بگیرد، گامی ستودنی برداشته است.
|
اگه ناراحت نمیشید میخوام یه کم بحث طلبگی کنم!
هر کدام از فضائل و رذائل اخلاقی با توجه به تعریفشان یک سری مقتضیات خاص خود را دارند و تحقق آنها لاجرم آن مقتضیات را در پی خواهد داشت. به تعبیر دیگر گاهی می توانیم از طریق بررسی معلول ها پی به وجود علت ببریم. و یا با فهمیدن اینکه معلول یک شئ وجود ندارد می توان فهمید که علت تامه آن شئ تحقق نیافته است. به این روش در منطق «برهان انّی» می گوییم.
قصد کرده ایم در یک سلسله مطلب کوتاه از طریق این برهان «عدم عدالت» و به عبارت دیگر «ظلم» را در مدرسه اثبات کنیم. یعنی می خواهیم بگوییم چون مقتضیات عدالت در مدرسه نیست پس منطقاً باید حکم کنیم که خود عدالت هم در مدرسه حاکم نیست پس نتیجتاً ظلم حاکم است.
فنقول و بالله الاستعانة!
? ـ عدالت اقتضاء میکند که جز حق نگوییم و جز حق نشنویم.
?ـ عدالت اقتضاء می کند که معاون آموزشی مدرسه اوّل صبح و پیش از آمدن اساتید در دفتر کار خود حاضر باشد و ضمن اندیشیدن به وظایف ذاتی حوزه مسوولیتش (و نه چیز دیگر!!!) اقدامات لازم جهت آغاز یک روز آموزشی مفید در مدرسه را مبذول نماید.
|
بعد از اولین شماره مقتضیات عدالت بعضی دوستان به ما اشکال کردند که نباید وارد مصادیق و جزئیات شوید و ... در پاسخ به این اشکال چند مطلب را مختصراً عرض می کنیم و بحث مفصل را به وقت مناسب تری واگذار میکنیم.
اولاً هدف نهایی ما از همه آن بحث های تئوریک و مفهومی و کلّی رسیدن به همین بحث ها ی مصداقی و جزئی بوده است. البته این هرگز به معنی کم اهمیت شدن ما به مباحث اساسی تئوری نیست و ان شاء الله آن مقولات را نیز همچنان با جدیت پی خواهیم گرفت.
ثانیاً یکی از آسیب های مباحث تئوریک همواره این بوده است که از قابلیت تفسیر پذیری بالایی برخوردارند و گاهی مشاهده شده است که مثلاً حتی ظالم ترین ستمگران اعمال ستمکارانه خود را به نام عدالت و تحت لوای آن جامه عمل پوشانده اند. کما اینکه ما نیز همین مشکل را در مدرسه عالی داریم؛ و چند نفر انگشت شمار از مسوولان بی کفایت مدرسه که متاسفانه اعتماد کامل تولیت محترم مدرسه را نیز به خود جلب کرده اند و عامل اصلی فساد و تباهی استعداد ها و توانمندی های سرشار دانشجویان و سایر امکانات مدرسه هستند دقیقاً با سوء استفاده از این مفهوم زیبا از آن چماقی ساخته و بر سر دانشجویان مظلوم می کوبند تا آنها را از روشنگری های خود که با نام عدالت خواهی انجام میشود و مطالبات به حقشان پشیمان و توبه کار کنند! (کلمهْ حقٍّ یراد بها الباطل).
غافل از اینکه خوشبختانه دست این افراد برای بچه ها رو شده است و به قول معروف دیگر حنایشان برای بچه ها رنگی ندارد و بچه ها به خوبی دریافته اند که آتش این فتنه ها از سوی چه کسی برمیخیزد.و بالاتر از آن حتی اغراض پلید آنها برای ما و اکثریت بچه ها روشن شده است و به فضل الهی هرگز اجازه تحقق آن اغراض را به ایشان نخواهیم داد. (ان شاء الله)
امروز دیگر ? سال پیش نیست که دانشجوهای مدرسه از همه جا بی خبر باشند تا آقایان بتوانند در حاشیه امنی که از غفلت و بیخبری بچه ها برایشان درست میشود به راحتی هر کاری بکنند و بعد هم همه مشکلات مدرسه را به گردن تولیت محترم مدرسه بیندازند تا دانشجویان را در تقابل با ایشان قرار دهند و خود از آب گل آلود ماهی بگیرند. در حالی که تولیت معظم به خاطر اعتماد برخاسته از حسن ظن خود همه کارها را به خود ایشان واگذار کرده اند و روحشان هم از گندکاری های آقایان خبر ندارد.
لذا با عنایت به این موارد و ادلّه دیگر لازم می دانیم دست به روشن گری و افشاء حقایق بزنیم و مصادیق ظلم و بی عدالتی در مدرسه را یکی یکی برخواهیم شمرد. البته در شمارش این موارد باز هم به دلیل تعهد و پای بندی ما به اصول اخلاقی (بر خلاف بعضی از این آقایان) افشای مصادیق نگران کننده تری که همه کس از آنها خبر ندارند را به زمانی واگذار می کنیم که احساس کنیم برای رسیدن به هدف چاره ای جز این کار نداریم.
امیدوارم کار به آنجا نکشد!
|
***این دلنوشته توسط ?? نفر از دانشجویان واحد زاهدان امضاء شده است***
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
سلام ؛ خیلی وقت ها ، خیلی افراد بهم گفتند : واسه آقا نامه بنویس تا آقا یه کاری بکنه و همیشه جواب می دادم : بابا، شأن ولایت از این حرفها بالاتره . آقا خودش همه چیز رو می دونه، من خجالت می کشم به غصه های آقا اضافه کنم و …
اما دیگه کم آوردم، چون احمد کاظمی بابای من نبود من نباید باآقا صحبت کنم و اون جواب بده یا چون پسر آقا نیستم و یا چون زاهدانم ؟ !
اصلاً مگه من می خوام از خودم بگم . به حاج احمد و همه شهدا قسم فقط می خوام از آرمانها و حرفهای خودش بگم و البته او نهایی که به نیابت از او تعلیم و تربیت و پرورش من و رفیقام روبه عهده گرفتند .
آقا جون ، جون خمینی ( ره ) گوش بده . به دلم افتاده می شنوی و جواب می دی - آخه تو مثل صاحب الزمان ( علیه السلام ) صاحب ما هستی و به همه ما ولایت داری ، تو آقای همه ای حتی منی که زاهدانم تو مدرسه عالی .
اصلاً می خوام به جای درد دل یه خورده گله کنم – اجازه می دی ! ؟
ببخشم ولی مگه نگفتی : « امروز سر آغاز فهرست بلند مسائل کشور عدالت طلبی است » مگه مدت زیادی نیست که میگی جنبش نرم افزاری و مهم ترین بخش اون هم علوم انسانی است .
مگه نگفتی « مدرسه عالی شهید مطهری محلی است که باید روحانیانی تربیت کند که برای گسترش فکر متعالی اسلامی ، بسیار بسیار مفید باشند و دین را حکیمانه تبیین کنند ، نه عامیانه …. »
حالا ، یه سئوال : اصلاً می دونی نسبت مدرسه عالی شهید مطهری ( ر ه ) با عدالت . جنبش نرم افزاری و تربیت روحانی که تبیین حکیمانه دین کنه ، چیه ؟ حتماً می دونی آقا جون ولی بذار من هم واست بگم : نمی دونم .
چرا منی که عادت به قسم ندارم اینقدر قسم می خورم اما عیبی نداره ، واسه آقامه – آقا جون به جون همه اونهایی که واقعاً سربازتند مثل حاج احمد کاظمی مدرسه عالی هیچ ، هیچ برنامه ای واسه هیچکدوم از این سه مطلب نداره- که در خواست خودته – و من از حضرات مسئول تهران به جز وعده های پوچ و بی عمل چیزی نمیشنوم ، مدیر مدرسه زاهدان هم میگه به من 1 میلیون پول می دن – تازگی شده ?/?میلیون – تا کلاس برگزار کنم و بقیه مسائل به من ربطی نداره ، یعنی عدالت ، جنبش نرم افزاری ، تربیت روحانی و هیچ ؟ !
خیلی بچه های مدرسه اصلاً فرق حکیمانه و عالمانه را نمی دونند و هیچکدوم از مسئولین و اساتید هم اون رو توضیح ندادند تا چه برسه به پرورش روحانی حکیم ، بعضی وقتها از اینکه طلبه صدام بزنند خجالت می کشم .
آقا جون میدونم همین چند تا سئوال و نکته کفایت می کنه تا بفهمی به دلم چی می گذره – باور کن یه ذره از غصه های دلت به دل ما هم هست – آقا جون – اقا سید علی خامنه ای – اگه نمی دونستی واست نوشتم و اگه می دونستی و من ازت نخواسته بودم حالا من ازت خواهش می کنم به داد عدالت ، جنبش نرم افزاری و تربیت روحانی مطهری گونه در مدرسه عالی شهید مطهری ( ره ) برس و بین آنها در این مدرسه نسبتی عادلانه و حکیمانه برقرار کن . آخر این دلنامه ای که حرف اکثر بچه های مدرسه عالی 64 نفره زاهدان یه دعای قشنگ می کنیم :
« ان شاء الله خدا از غصه های دلت کم کنه – آقای خوب ما » .
منتظر پاسخت می مونیم
|
ساختمان های مسجد و مدرسه سپهسالار چشم نواز است و تابلوهای قرمز مدام به تو هشدار می دهند که ورود ممنوع است.همجواری با مجلس بهانه مناسبی است که ورود همه حتی گردشگران به مهمترین بنای تاریخی دوران قاجار در تهران ممنوع باشد.
سیم خاردارها و سربازان ایستاده بر ورودی های مدرسه و مسجد سپهسالار اگر بگذارند ، مقرنس کاری های کم نظیر ورودی های بنا چشم را خیره می کند. نگاه که می کنی. نقشه ها را که می کاوی بنا شش ورودی اصلی دارد که معماری کم نظیری آمیخته به هنر ایرانی بر پیکر آنها نشسته است .
مدرسه عالی شهید مطهری از مدارس بزرگ و زیبای قرن سیزدهم هـ . ق در شهرستان تهران می باشد. این بنا در خیابان شهید مصطفی خمینی فعلی واقع شده است. بانیان این مسجد عظیم - که به مدرسه ناصری تهران نیز مشهور بود- حاج میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی صدراعظم دوره ناصرالدین شاه قاجار و برادرش مشیرالدوله بودند. این بنا که از بزرگ ترین مدرسه های تهران می باشد، 62 متر طول،61 متر عرض و در حدود 60 حجره دارد و ارتفاع گنبد آن 37 متر است و در صحن مدرسه، باغچه ای پردرخت و زیبا با آب نما ساخته شده است. ساختن این عمارت معتبر در سال 1296 هجری قمری آغاز شد. مجموعه این بنای شکوهمند شامل جلوخان، سردر، دهلیز، ساختمان دو طبقه و حجره هاست. این ساختمان دارای چهار ایوان، گنبدی بزرگ، شبستان و چهل ستون، هشت گل دسته، مناره کاشی کاری و مخزن یک کتابخانه معتبر است. درب ورودی اصلی مدرسه در حاشیه خیابان بهارستان قرار دارد. از ضلع خاوری نیز دری به مسجد و مدرسه باز مى شود. در این دهلیز، شاه کاری از معماری و کاشی کاری معروف به هفت کاسه (تاق معلق) به یادگار مانده است. بالای ایوان شمالی این بنا یک ساعت بزرگ نصب و کتیبه های بى شماری روی کاشی نقش شده است. از مشخصات ممتاز تزیینات این بنا، گذشته از تاق معلق، کاشی های محصور و خشتی رنگارنگ بناست که دارای مناظری بسیار زیباهستند. از لحاظ هنر حجاری و سنگ تراشی نیز ستون های یکپارچه آن قابل توجه است.
خشت هایی که بوی تاریخ و کهنگی می دهند
بوی مجلس، مشروطه، عدالت طلبی و آزادی خواهی ...
|
سلام!
همان طور که می دانید کسانی در مدرسه هستند که خیلی اصرار دارند همه قبول کنند که مدرسه عالی برای ایران در حکم دانشگاه الازهر مصر است! و با آب و تاب وصف ناشدنی این ادعا را در بوق و کرنا می کنند و مخصوصا این جمله را در حضور مسوولان نظام بارها تکرار کرده اند. البته ما که بخیل نیستیم و اصلا از خدا می خواهیم که روزی این ادعا با واقعیت منطبق شود؛ ولی برای آشنایی شما با دانشگاه الازهر مصر و قضاوت بهتر شما نسبت به این ادعا توجه شما را به مطلب ذیل جلب می کنیم. (خدا بگم با آدم دروغ گو چه کار کنه!!!) در ضمن این هم آدرس اینترنتی دانشگاه الازهر http://www.alazhar.org هرکس آدرس اینترنتی مدرسه عالی را پیدا کرد برای ما بفرستد تا جایزه نفیسی را به او تقدیم کنیم. (گشتیم نبود؛ نگرد نیست!!!)
ساختمان مسجد الازهر بعد از تصرف مصر توسط جوهر، سردار سپاهیان خلیفه فاطمی؛ معزالدین در روز 24 جمادی الاولی 359 هـ . ق (آوریل 970 م) آغاز گردید و در رمضان 361 هـ. ق (ژوئن 972 م) پایان یافت.
الازهر صرفاً یک عبادتگاه محلی نبوده، بلکه مسجد جامع شهر نیز بوده است. در این مسجد بود که سپهسالار اسلام موعظه میکرد و در خلال خطبههای نماز جمعه، بیانیههای لازم را صادر مینمود و جلسات محاکم شرع و گردهمایی برای تنظیم امور مالیاتی برگزار میگردید.
در قسمتهای اندرونی مسجد جامع، اسناد مهم نگهداری میشد و در شبستان و صحن آن حوزههای درس تشکیل میگردید.
با توجه به اینکه خلافت فاطمی یکی از شاخههای جنبش زیرزمینی اسماعیلی بوده است و انقلابیون اسماعیلی در سالهای اول فعالیت از چنان قدرتی برخوردار نبودند که بتوانند سپاهیانی را نگهداری کنند؛ از این رو یک نظام عقیدتی نیرومند با سلسله مراتب، ازرُعایا و مبلغان به وجود آوردند تا پیروان تازه را به سوی خود جلب کنند. بدین جهت قاضی علی بن نعمان؛ قاضی القضات فاطمیان در دوران خلافت عزیز، کتاب «دعائم الاسلام» و «الاقتصاد» را درباره احکام فاطمیان تألیف نموده و در مسجد جامع الازهر تدریس میکرد. در زمان عزیز؛ خلیفه فاطمی به دستور وی برای همه فقیهان حاضر در کلاسها مقرری تعیین کردند و در کنار جامع الازهر حجرههایی را برای سکونت آنان ساختند. اقامت و تحصیل و دریافت حقوق علما در محل الازهر در سال 378 هـ . ق صورت گرفت.
در سال 569 هـ . ق (1171 م) سلسله ایوبیان توسط صلاح الدین؛ وزیر ابومحمد عبد الله عاضر فاطمی پایه گذاری شد. در این دوران در مصر حوزههای بسیاری ساخته شد تا تعالیم سنّیان را جایگزین نظام فاطمیان کنند.
صلاح الدین، اصول فقه شافعی را رسمیت داد که به موجب آن برگزاری نماز جمعه در چند مسجد مختلف یک شهر مجاز نبود؛ به همین دلیل در دوران صلاح الدین و حکومت ایوبیان، در الازهر نماز جمعه برگزار نگردید.
در این دوران بسیاری از زیور آلات الازهر برای تأمین مخارج ارتش فروخته شد و به جهت تأسیس مدارس جدید برای آموزش فقه اهل سنّت، الازهر به دوره افول خود رسید.
حکومت ایوبیان از سال 567 هـ . ق (1171م) تا 650 هـ . ق (1252م) ادامه یافت. و در این سال حکومت ایوبیان توسط یکی از ممالیک آسیایی به نام عز الدین آبیک، منقرض گشته وسلسله ممالیک برجی جایگزین آن گردید.
در سال 784 هـ . ق (1382م) ممالیک برجی اختیار مملکت را به دست گرفتند این طایفه چون بر خلاف ممالیک سابق ـ که در کنار نیل سکونت داشتند ـ در برج قرار داشتند به ممالیک برجی مشهور شدند.
در این دوران به علم و دانش اندوزی توجه شد و مدارک و بناهای گذشته تعمیر و بازسازی گردید و همچنین در این دوران بود که اهل تصوّف مورد توجه و تشویق قرار گرفتند و مستقیماً در الازهر نفوذ پیدا کردند.
با ورود ترکان عثمانی به قاهره که به غارت شهر روی آوردند، الازهر از غارت در امان ماند؛ به طوری که در سالهای 924 و 925 هـ . ق. (1518 و 1519م) الازهر نیز در کنار برخی مراکز درسی به عنوان یکی از مکانهای تدریس انتخاب شد. موقعیت و جایگاهی که الازهر در دوران عثمانی به آن دست یافت تا حدود زیادی بدین جهت بود که در این دوران، استادان و فارغ التحصیلان الازهر، اعضای برجسته فقهایی بودند که حکومت مرکز عثمانی در مصر برای قضاوت ـ طبق احکام چهار مذهب سنی ـ برگزیده بود.
در اواخر قرن یازدهم هجری (هفدهم میلادی) بود که مقامات دولتی سمت «شیخ» الازهر را دایر کردند. اولین نامزد برای این سمت نام شیخ محمد عبدالله الخرشی ثبت شده است.
در دوران عثمانی، در بین مدرسین الازهر نوآوری علمی بسیار کم دیده میشد و اکثر مدرسین این دوره معتقد بودند، هدف از آموزش این است که آنچه نسلهای پیشین در محضر اهل علم آموختهاند به دانشجویان خود و به نسل بعدی منتقل کنند.
در قرن دوازدهم هجری (هجدهم میلادی)، الازهر یک دانشگاه واقعی به معنای امروز نبود، بلکه نهادی متشکل از مسجد و مدرسه به شمار میرفت که آموزش به روش قرون وسطایی در آن رایج بود.
اشغال مصر توسط فرانسه در سال 1213 هـ . ق (1798م) را میتوان آغاز فصل نوین برای مصر و الازهر نام برد؛ دورانی که الازهر از شیوه آموزش قرون وسطایی به آموزش پیشرفته روی آورد و به واسطه آشنایی با علوم اروپایی، آموزش رشتههای نوین غیردینی را نیز پایهگذاری نمود.
در این سالها بود که ناپلئون توانست با جلب رضایت علمای الازهر، قاهره را به تصرف خود درآورد و برای راضی نگهداشتن علمای الازهر «انستیتوی مصر» را ایجاد کرد؛ از این طریق بود که متخصصین فرانسوی توانستند نظریات فنی خویش را ارائه دهند. بناپارت در مراسم عید میلاد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) شرکت کرد و درباره امور سیاسی با دانشمندان به بحث و گفتگو نشست.
از مهمترین تغییرات انجام گرفته در الازهر را میتوان آشنایی علمای الازهر با علوم جدید دانست. ناپلئون همراه خود دانشمندانی را به مصر آورده بود که در چاپ تبحّر داشتند و همچنین ماموریت داشتند که مصریان را به هنرهای زیبا و باستان شناسی علاقمند کنند.
آنها همچنین کتابها و ابزارهای علمی خویش را نزد استادان دانشگاه الازهر به نمایش گذاشتند و با آزمایشهای شیمیایی خود اعجاب آنها را برانگیختند.
در سال 1299 هـ .ق (1882م) مصر به جهت عدم توانایی در پرداخت بدهی خود به اروپائیان توسط قوای انگلیسی اشغال شد.
یکی از اصلاح طلبان مطرح در این دوران، محمد عبده، یار دیرین سید جمال الدین اسد آبادی بود که به جهت مصاحبت با سید جمال الدین و آشنایی با فرهنگ اروپایی از طرفداران بیداری مسلمانان سراسر جهان اسلامی بود و بدین جهت نیز از نوخواهان مذهبی قرن خود به شمار میآمد و افکارش در بین مسلمانان بسیاری از ممالک اسلامی نفوذ داشت. محمد عبده پس از حوادثی چند و تبعید به کشورهای اروپایی در سال 1305 هـ . ق (1888م) توانست مقام مفتی اعظمی مصر را به دست آورد.
طرحهای او برای توسعه الازهر جنبه علمی داشت؛ وی خواهان تنظیم برنامه درسی ثابت شد که جایگزین کلاسهای پراکنده مدرسین مختلف شود و در تمام دروس برگزاری آزمونهای سالانه را ضروری دانست.
با شروع قرن بیستم، اصلاحات دینی و نظام اداری الازهر سرعت بیشتری گرفت. با تصویب قانون جدید در تاریخ 21 جمادی الآخر 1349 (پانزدهم نوامبر 1930م) اساس و سازمان برنامههای الازهر دگرگون شد و به یک دانشگاه واقعی تبدیل گردید.
طبق این قانون، اداره کلاسهای دوره ابتدایی و متوسطه از اختیار مساجد خارج و سرپرستی آنها به یکی از نهادهای وابسته به الازهر واگذار شد؛ این مدارس به «المعاهد الدینیه» مشهور شدند.
تعلیمات عالی بین سه دانشکده تقسیم گردید:
ـ دانشکده اصول دین.
ـ دانشکده شریعت اسلامی.
ـ دانشکده زبان عربی.
در این سالها رئیس دانشگاه به منظور ایجاد ارتباط میان الازهر و نقاط مختلف جهان برنامههای گوناگونی را اجرا کرد که از جمله: ارسال هیأتهایی برای نشر اطلاعات صحیح و دقیق درباره اسلام به کشورهای چین، ژاپن، حبشه، آفریقای جنوبی و دیگر نقاط جهان بود.
از دیگر اقدامات این دانشگاه چاپ مجله «نور الاسلام» از سال 1349 هـ . ق (1930م) میباشد که؛ چند سال بعد نام این مجله به «الازهر» تغییر یافت. در این نشریه، اخبار، خطبهها، مقالههای قرآنی و مسایل جهان اسلام چاپ میشود.
مطابق بیانات شیخ کنونی الازهر، رسالت این مرکز، روشنگری افکار، ارشاد و همکاری با مقامهای علمی جهان، جهت تبادل آراء و مشاوره است که بر مبنای اصول و روش پذیرفته شده انجام میگیرد. این مرکز علاوه بر امر تبلیغ، وظایف بخصوصی را نیز به شرح زیر عهده دار است:
اصلیترین وظیفه الازهر از زمان تأسیس تا کنون آموزش است. در الازهر دو نوع آموزش وجود دارد: یکی آموزش دینی، صرف، علوم قرآن، حدیث، فقه، اصول ، فلسفه و دیگر علوم دیگری چون: نجوم و ریاضیات و ... است.
نوع دیگر آموزش در الازهر، تحصیلات دانشگاهی است که آموزشهای دانشگاهی با تخصصهای مختلف در پزشکی، مهندسی، ریاضیات، شیمی، فیزیک، اقتصاد و غیر آن را دربرمیگیرد.
قشرهای مختلف مردم، سؤالهای خود را به الازهر میفرستند تا پاسخ شرعی دریافت کنند، هر چند الازهر برای دولت به عنوان یک مرکز رسمی صدور فتوا شناخته نمیشود. بلکه فتواهای رسمی خواسته شده را مرکزی به نام دار الافتاء صادر میکند.
الازهر در حوادث گوناگون سیاسی موضع گیریهایی نیز داشته است. این مرکز در مسئله فلسطین، درباره اسرائیل و برخی رویدادهای همسو با سیاستهای دولت دارای دیدگاههایی بوده است.
تبلیغ از وظایف عمده الازهر بوده و اساساً این مرکز به جهت تربیت و آماده سازی مبلغان و مروجان دینی شکل گرفته است. در الازهر کمیته عالی تبلیغ اسلام تشکیل شده و مبلغان و سخنرانانی که از آنجا فارغ التحصیلان شدهاند توسط کمیته سازماندهی میشوند.
الازهر علاوه بر پوشش دادن امر تبلیغ در داخل و خارج از کشور در مناسبتهای خاص، اقدام به صدور اطلاعیهها و نشریات از طریق مجله الازهر نموده یا بولتنهایی خبری در اختیار علما و اندیشمندان و استادان الازهر و دیگران قرار میدهد.
الازهر طبق تصویب دولت در سال 1961م، مجموعهای علمی و اسلامی است که به حفظ، بررسی، تبیین و نشر میراث اسلامی میپردازد و در راه روشن ساختن حقیقت اسلام و آثار آن در پیشرفت بشر و بالا بردن تمدن گام بر میدارد.
الازهر دارای ساختار زیر است:
ـ امام اکبر شیخ الازهر، رئیس شورا
ـ وکیل الازهر
ـ رئیس دانشگاه
ـ دبیر کل مجمع پژوهشهای اسلامی
ـ مشاور حقوقی
ـ دبیر کل شورای عالی
ـ کتابخانه
ـ مجله الازهر
ـ کمیته فتوا
ـ پژوهشکده تحقیقات اسلامی
ـ مدیریت عالی تحقیقات و ...
کتابخانه الازهر: این کتابخانه در سال 1896م در زمان شیخ محمد عبده تاسیس گردید و کتابهای پراکنده در رواقهای مختلف الازهر را در یک جا گردآورد. در این کتابخانه هم اکنون بیش از نیم میلیون نسخه کتاب است که بیش از 40000 نسخه کتاب خطی و نادر را شامل میشود. کتابخانه الازهر دومین کتابخانه بزرگ مصر بعد از کتابخانه دار الکتب المصریّه است.
کمیته فتوی: در سال 1354 هـ . ق (1935م) به دستور مرحوم شیخ مصطفی المامقی کمیتهای به نام فتوی و حل مسائل تأسیس گردید. که متشکل از رئیس و دوازده عضو متخصّص از چهار فرقه مشهور اهل سنّت تشکیل گردید. کمیته فتوی دارای شعبههای متعدّد در استانهای مختلف است.
دبیرخانه فنی پژوهشکده تحقیقات اسلامی: این مرکز از مهمترین وظایفش نظارت بر عملکرد پژوهشکده تحقیقات اسلامی و کمیسیونهای وابسته است. نظارت بر چاپ و نشر تدارک کنفرانسهای سالانه از جمله فعالیتهای مرکز یاد شده است.
در الازهر مدیریت جداگانهای نیز وجود دارد که به چاپ و نشر و ترجمه قران کریم نظارت دارد.
اداره مرکزی مؤسسات الازهر: متشکل از معاونان متعدد است که ناظر بر امور آموزش، امور مناطق، خدمات بوده و وظیفه اداره کل امور قران، اداره کل آموزش مقدماتی در مراحل مختلف را بر عهده دارد.
این مرکز به دلیل خدمات دهی بر دانشجویان مسلمان خارجی، اداره شهرکی تحت عنوان «شهرک دانشجویان مسلمان» را نیز عهده دار است.
دانشگاه الازهر در سال 1961 تأسیس شد. تحصیلات عالی و پژوهشهایی که به الازهر مربوط است به دانشگاه محول شده است. دانشگاه علاوه بر رشتههای دینی در رشتههای فیزیک، پزشکی، مهندسی نیز فعالیت آموزشی دارد.
دانشکدههای دانشگاه الازهر به دو قسمت فقه مردان و زنان شکل گرفته و در شهرهای متعدّد دارای شعبات است. رشتههای تحصیلی دانشکدهها با توجه به تناسب و تواناییهای مردان و زنان طراحی و تنظیم یافته است.
دانشگاه الازهر برای پذیرش دانشجو دارای مفرّرات خاصی است و سالانه هزاران نفر از دانشجویان خارجی را جهت تحصیل در رشتههای مختلف پذیرش میکند.
از جمله دانشکدههای این دانشگاه عبارتند از:
1. دانشکده فقه و قانون اسلامی
2. دانشکده الهیات اسلامی
3. دانشکده زبان عربی
4. دانشکده مقالات عربی و اموی
5. دانشکده دعوت اسلامی
6. دانشکده اقتصاد
7. دانشکده آموزش و پرورش
8. دانشکده زبان و ترجمه
9. دانشکده علوم
10. دانشکده روانشناسی
11. دانشکده دندانپزشکی
12. دانشکده مهندسی
13. دانشکده کشاورزی
14. دانشکده پزشکی
این دانشگاه اکنون با بسیاری از دانشگاههای جهان اسلام از جمله حوزههای علمیه شیعه ارتباط دارد. تاکنون از طرف حوزه علمیه قم گامهای مفیدی جهت تعامل و همکاری با آن برداشته شده است.
حالا بگید نظر شما چیه؟!
|
به تویی که دوستت دارم …
رهبرم!
گاهی که به مدرسه عالی می آیید احوال ما دانشجویان و طلاب مدرسه را هم بپرسید .
دردها و رنج هایمان اگر چه به جانکاهی و سوزناکی غم و غصه های شما نیست ، اما گوش شنوایی می طلبیم تا به حکایتمان دل بسپارد .
آغوش گرمی می جوییم تا در دامان پر مهرش دمی آرام بگیریم و دست نوازشی می خواهیم تا به لطف ، ما را آرام کند .
گاهی که به مدرسه می آیید تا فاتحه ای در مجلس ختمی بخوانید سراغ ما را هم بگیرید و از ما نیز پرس و جویی بکنید ؛
و گرنه دیری نخواهد پایید که بیایید و فاتحه ای هم برای ما و همه آرمان های فراموش شده مدرسه عالی بخوانید .
هرگز چنین مباد ….
|
مقام معظم رهبری :
«مدرسه عالی شهید مطهری، محلی است که باید روحانیانی تربیت کند که برای گسترش فکر متعالی اسلامی، بسیار بسیار مفید باشند و دین را حکیمانه تبیین کنند ، نه عامیانه ….»
لابد شما هم مثل من با خواندن این جمله به خنده افتاده اید! اما، خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است.
آیا این بی عدالتی نیست که مدرسه عالی که باید به چنین جایگاهی دست یابد، اکنون در چنین منجلابی گرفتار آمده است؟
مگر عدالت به معنی «وضع کل شی ء فی موضعه» نیست؟ آیا موضع و جایگاه مدرسه عالی همین چیزی است که می بینیم؟
واقعاً هر سال چند نفر بر اثر برنامه های علمی و دقیق! مسئولان مدرسه و پی گیری های طاقت فرسای ایشان! به عنوان تبیین کننده حکیمانه دین (آنگونه که رهبر معظم فرمودند) تربیت می شوند؟!
دستهایی که در سالیان اخیر در کار بوده است تا تربیت علمی و معنوی طلاب و دانشجویان مدرسه عالی به فراموشی سپرده شود به چه کسانی تعلق دارد؟ و چه منافعی را دنبال می کنند؟
به راستی، مسئول رساندن مدرسه به جایگاهی که عدالت آن را اقتضاء می کند (یعنی همان جایگاهی که مقام معظم رهبری مشخص کرده اند) کیست؟
چه کسی (یا کسانی) مسئول تضییع این همه منابع انسانی و مالی در مدرسه است؟
وظیفه بنده و شمای دانشجو در مقابل این بی عدالتی ها چیست؟
|
مقام معظم رهبری:
«برای عدالت طلبی باید مبارزه کرد؛ یکی از دشوارترین میدان های مجاهدت، میدان مجاهدت برای بسط عدالت است»
سخن گفتن از عدالت مانند حرف زدن از هر آرمان ارزشمند دیگر، کاری است آسان و بی درد سر، اما تحقیق عینی و عملی این آرمان ها، مستلزم تلاش ها و مجاهدت های بسیار است.
اولاً هر کسی به تحقق این آرمان ها احساس نیاز نمی کند، هستند کسانی که هنوز درک نکرده اند که اساسی ترین مشکل و مبنایی ترین معضل مدرسه عالی «فقدان عدالت» است و لذا حرکتی هم برای تحقق آن صورت نمی دهند.
ثانیاً در میان کسانی که به این نتیجه رسیده اند که ریشه مشکلات مدرسه فقدان عدالت است، هر کسی حاضر به مبارزه و مجاهدت و تلاش و تحمل سختی ها نیست.
پیمودن این مسیر اگر چه سخت و طاقت فرسا و پر از سنگلاخ باشد، لکن در عین حال شیرین و پر برکت است ( ان مع العسر یسراً )
« فراموش نکنیم، برای عدالت طلبی باید مبارزه کرد »
مبارزه برای عدالت طلبی در مدرسه را از کدام قسمت باید شروع کرد ؟
الف- معاونت آموزش ب- معاونت پژوهش
ج- معاونت امور طلاب د- برو بابا دلت خوشه !
|